هفت قانون فروش موفق

12 . آنها هرشب، 8 ساعت می خوابند.
18 عادت فروشندگان موفق
تفاوت بین فروشندگان خوب و آنهایی که عالی هستند، حیرت انگیز است. فروشنده خوب، بودجه فروش خود را محقق می کند اما فروشنده عالی، بودجه چندین ماه خود را محقق می کند. فروشنده خوب،احترام و اعتماد مشتری را جلب می کند ولی فروشنده عالی، تحسین، وفاداری و و بازگشت مجدد مشتری خود را بدست می آورد. فروشنده خوب، ایرادات و مشکلات را با مهارت مدیریت می کند اما فروشنده عالی، ایرادات و مشکلات را شناسایی و آنها را رفع می کند.
یک فروشنده خوب با پیروی از این 18 قانون مربوط به فروشندگان عالی، می تواند به یکی از بهترین فروشندگان در تیم خود و یا حتی شرکت، تبدیل شود.
1 . تعیین ویژگی های مشتریان ایده آل و تمرکز روی آنها
تعیین ویژگی های شاخص مشتریان ایده آل، یک فرآیند بسیار موثر و مهم در فروش موفق است. نمایندگان فروشی که مشتریانی با این ویژگی ها را انتخاب می کنند، در روند فروش موفق تر هستند. در مقابل، فروشندگانی که از شیوه انتخاب تصادفی یا بدون معیار خاصی استفاده می کنند، احتمالاً مشتریان نامناسب را انتخاب می کنند و به فروش موفق دست پیدا نمی کنند.
یک نماینده فروش عالی در مورد مشتری ها، تحقیق می کند تا از مناسب بودن آنها، اطمینان حاصل کند. به همین دلیل آنها روی خریداران ایده آل تمرکز می کنند و می دانند به چه کسانی، می فروشند.
2 . فرآیند فروش آنها قابل اندازه گیری و تکرار است.
نمایندگان با فروش پایین، عموماً اجازه می دهند الهام و شهود راهنمای آنها باشند. اما نمایندگان با فروش فوق العاده، از یک فرآیند بهینه سازی شده، برای تبدیل اکثر مشتریان بالقوه به خریدار ، استفاده می کنند. نمایندگان با فروش پایین، خیلی از معاملات را به خاطر اهمال کاری یا اشتباهات سهوی از دست می دهند اما نمایندگان با فروش عالی، وضعیت هر مشتری و معامله را در سیستم فروش خود به خوبی بررسی می کنند و به همین خاطر می دانند در چه زمانی، چه کاری را باید انجام دهند. نمایندگان با فروش پایین، هیچ گاه نتایج را تحلیل نمی کنند اما نمایندگان با فروش فوق العاده، به طور مکرر معیارهای کلیدی خود را بررسی کرده و بر اساس آنها تصمیم گیری می کنند.
3 . فروشندگان فوق العاده، محصول خود را به خوبی می شناسند.
اینکه بتوانی یک محصول را بفروشی یک طرف قضیه است. شناخت محصول و اینکه دقیقاً چه چیزی را می خواهی بفروشی، طرف دیگر قضیه می باشد.
در گذشته، فروش بیشتر مبتنی بر تکنیک های جذاب و خیره کننده بود اما امروزه، مشتری ها دسترسی بیشتری به اطلاعات دارند و به راحتی فریب نمی خورند. بنابراین به منظور به دست آوردن اعتماد آنها و فروختن کالا به آنها، باید به درستی محصول خود را بشناسید.
4 . آنها خط لوله فروش خود را بر اساس واقعیت مدیریت می کنند نه احساسات
یک نماینده فروش عالی، معامله ای را از روی احساسات انجام نمی دهدو به تعریف های دیگران برای معامله اهمیتی نمی دهد. آنها با بررسی دقیق فرصت ها، یک پیش بینی دقیق برای فروش ارائه می دهند و بر اساس آن معاملات خود را انجام می دهند.
5 . آنها راه حل های خوب را جستجو می کنند.
هنگامیکه یک فروشنده موفق، یک تکنیک یا راهبرد خوب را پیدا می کند، از آن تا زمانی که خوب جواب دهد استفاده می کند. این یک راهکار هوشمندانه است. اما فروشندگان معمولی عموماً زمان خود را هدر می دهند. به عبارت دیگر، بیشتر زمان خود را صرف آزمایش و امتحان روش های مختلف می کنندو کمتر از زمان خود برای یک فروش واقعی و درست استفاده می کنند. این موضوع علاوه بر هزینه زمان، یک هزینه فرصت را هم اضافه می کند.به این معنی که وقتی شما راه حلی را آزمایش می کنید که خوب کار نمی کند، شما یکسری فرصت های فروش را از دست می دهید. ما نمی گوییم شیوه های فروش و بازاریابی خود را تغییر ندهید بلکه منظورم این است که شیوه های جدید را با دقت انتخاب کنید.
6 . آنها شنیدن را تمرین می کنند.
فروشندگان موفق، هنگام صحبت با مشتریان، تمام حرفهای آنها را با دقت گوش می کنند و کل حواس و فکر آنها پیش مشتری است. در واقع آنها به معامله دیگری فکر نمی کنند یا پیام های خنده دار برای همکاران خود نمی فرستند بلکه آنها ذهن خود را کاملاً درگیر مشتری می کنند ، به همین دلیل، مکالمات آنها با مشتریان عمیق تر و معنادار تر است.
شنیدن یکی از سخت ترین کارها در این حیطه می باشد. چون انسانها بیشتر از گوش دادن به صحبت کردن علاقه دارند. با این وجود، هنر شنیدن دقیق صحبت های مشتری، بسیار ارزشمند می باشد. زیرا آن نه تنها سبب ایجاد روابط قوی تری می شود که همچنین سبب بدست آوردن اطلاعاتی می شود که به شما در ارائه بهتر محصول خود کمک شایانی می کند.
7 . آنها به شدت کار می کنند.
ساعت 5 بعد از ظهر در آخرین روز ماه است. ما سه دسته فروشنده داریم: دسته اول همگی اداره را ترک کرده اند و به یک کافی شاپ در آن نزدیکی رفته اند تا تحقق بودجه فروش ماهانه خود را جشن بگیرند. دسته دوم هنوز در اداره هستند، آنها در حال آخرین تلاش در ارتباط با مشتریانی هستند که هفته ها زمان خود را صرف آنها کرده اند تا شاید بتوانند آنها را متقاعد به خرید بکنند. اما یک دسته سومی هم هستند که از خیلی وقت پیش، بودجه فروش خود را محقق کرده اند و الان هنوز در حال ارسال ایمیل زمانبندی جلسات و تماس های مختلف با مشتریان هستند.آنها از همین الان در حال برنامه ریزی برای ماه یا ماه های بعد و شناسایی بازارهای هدف جدید هستند تا نرخ موفقیت خود را بالا ببرند.
8 . آنها پیگیر هستند.
فروشندگان ناموفق، پیشنهاداتی را که به مشتریان ارسال می کنند را پیگیری نمی کنند. آنها حتی نمی دانند که آیا مشتری ایمیل های آنها را باز کرده است یا نه.
نرم افزارهای مدیریت ارتباط با مشتری کمک به رفع این مشکل می کند. این نرم افزارها وقتی که مشتری ایمیل خود را باز می کند به فروشنده آلارم می دهد.همچنین هر گونه تعاملی را به صورت اتوماتیک پیگیری می کند و همه فعالیت های فروشنده را در یک مکان سازماندهی می کند. بنابراین سبب می شود فروشنده بهتر و منسجم تر، درخواست های خود را پیگیری کند.
9 . آنها پیام های خود را شخصی سازی می کنند.
فروشندگان موفق به جای اینکه یک شیوه یا الگو را پیروی کنند و به همه مشتریان خود با ذهنیت ” یک سایز مناسب همه است” نزدیک شوند، متعهد به بررسی و یادگیری درباره مشتریان خود می شوند تا با هر مشتری به شیوه ای متفاوت و متناسب با او صحبت کنند.
در واقع این فروشندگان، مشکلات درد و علایق مشتریان خود را می فهمند و می توانند به آنها توضیح دهند که چرا این محصول برای آنها گزینه مناسب و خوبی است.
10 . آنها همیشه متعادل باقی می مانند.
فروشندگان معمولی، پستی و بلندی های بیشتری در یک هفته نسبت به فروشندگان حرفه ای در کل ماه، تجربه می کنند. برخی روزها، احساس شکست ناپذیری می کنند و برخی از روزها با نا امیدی از خود می پرسند که آیا واقعاً من به درد این حرفه می خورم.
فروشندگان موفق،یاد گرفته اند که این احساسات را کنترل و مدیریت کنند و در وسط آن قرار بگیرند. یعنی زمانی که همه چیز خوب پیش می رود و تقریباً همه قراردادهایشان با موفقیت بسته می شوند، آنها به خودشان یادآوری می کنند که مغرور نشوند. از طرفی دیگر وقتی تجارت و قراردادهای آنها با رکود مواجه می شود و تعداد آنها کم می شود، آنها به خودشان می گویند دلسرد نشو، به زودی همه چیز درست می شود.
11 . آنها به اندازه کافی استراحت می کنند.
در فروش اغلب، فعالیت با نتایج مرتبط است. هرچه ایمیل های بیشتری بفرستید، جلسات بیشتری رزرو می کنید، هرچه جلسات بیشتری رزرو کنید، دموهای بیشتری ارائه می دهید و هرچه دموهای بیشتری ارائه دهید، قراردادهای بیشتری خواهید بست. با پیروی از این خط فکری، بسیاری از فروشندگان، روزی 10 ساعت در روزهای کاری هفته و حتی چندین ساعت در تعطیلات آخر هفته، کار می کنند. نه تنها این برای سلامت جسمی و روحی شما مضر است که خیلی سودی هم ندارد.
موفق ترین افراد در تاریخ مثل چارلز دیکنز، لیبرن میمز، پارلز داروین و … برای خواب و استراحت و یک برنامه منطقی و متعادل اهمیت قائل بودند. از لحاظ علمی ثابت شده است که استراحت کافی باعث تقویت حافظه، تمرکز و کیفیت ایده های شما می شود.
در واقع شما بین ساعت 6:30 تا 8:30 چقدر کار می توانید انجام دهید؟ این زمان را بهتر است که صرف خواندن کتاب، تماشای تلویزیون، بازیهای کامپیوتری و گفتگو با دوستان خود بکنید.
12 . آنها هرشب، 8 ساعت می خوابند.
بر اساس تحقیق در یکی از آکادمی های پزشکی در آمریکا، اکثر بزرگسالان به 7 تا 8 ساعت خواب در طول شبانه روز نیاز دارند. اگر شما کمتر بخوابید از ناراحتی های زیر رنج می برید:
- زود رنجی
- کاهش انگیزه
- اضطراب
- افسردگی
- کاهش انرژی
- خستگی شدید
- تصمیم گیری های ضعیف
- افزایش میزان خطا
- فراموشی
13 . آنها به آنچه که می فروشند ایمان دارند.
زمانی که به محصول خود به طور کامل ایمان داشته باشید، خیلی بهتر و بااطمینان تر می توانید راجع به آن صحبت کنید، در نتیجه، فروش آن راحت تر است. موفق ترین فروشندگان در واقع از محصول خود استفاده می کنند و به ارزش آن، اعتقاد دارند.
اگر شما درباره چیزی که می فروشید، احساس خیلی خوبی ندارید، انگیزه و شادی را در تمجید و تحسین مشتریان خود پیدا کنید، مثلاً اینکه چقدر محصول شما زندگی مردم را بهبود داده است، باعث تقویت انگیزه شما خواهد شد.
14 . به شدت انگیزه دارند.
مهم نیست که چه چیزی فروشنده را به جلو هدایت می کند. آنها فقط باید انگیزه داشته باشند. هر فروشنده موفق، دارای انگیزه و دلیل محکم و پرشور است که سبب رفتن او به کار می شود. مثلاً شاید او می خواهد یک خانه بخرد و باید حداقل 110 درصد بودجه فروش خود را محقق کند. شاید آنها باید خودشان را ثابت کنند که می توانند در فروش موفق باشند.
از خودتان بپرسید “دلیل اول من برای موفقیت در فروش چیست؟” اگر بلافاصله نمی توانید به این سوال پاسخ دهید، باید این انگیزه را پیدا کنید.
15 . آنها موفقیت مشتریان خود را موفقیت خودشان در نظر می گیرند.
یک فروشنده موفق به محض امضا مشتری و فروش محصول، دست از کار خود نمی کشد. یک فروشنده خوب، به طور مرتب با مشتریان خود در تماس است و به نظرات و پیشنهادات آنها گوش می کند و با توجه به آنها، شیوه فروش خود را بهبود و تصمیم های بهتری اتخاذ می کند.
16 . آنها دائماً، روابط شخصی ایجاد می کنند.
دن تایر، یکی از بهترین فروشندگانی است که من می شناسم. او هر مکانی که می رود با مردم ارتباط و دوستی برقرار می کند. او با دیگران در سطح شبکه های اجتماعی، یا مبادله کارت های شغلی ارتباط برقرار نمی کند، بلکه به صورت واقعی و حضوری با مشتری ها صحبت می کند به طوریکه آنها تمایل دارند دوباره او را ببینند و با اوصحبت کنند.
در واقع به عنوان یک فروشنده، روابط صحیح و درست با مشتری، سرمایه شماست.شما نیازی به جذبه روحانی یا توانایی های خاصی ندارید، بر عکس همان تمایل به کمک و ارتباط درست فراتر از هرگونه جذبه و گیرایی خاص است.
17 . فروشندگان موفق از قبل آماده می شوند.
یک فروشنده موفق، قبل از تماس با مشتری خود را آماده می کند. این بدان معنی است که آنها در مورد مشتریان خود تحقیق می کنند و هرگونه اطلاعاتی که می توانند جمع آوری می کنند سپس با مشتریان خود جلسه می گذارند.
یک فروشنده خوب بدون برنامه و یک طرح احتمالی، جلو نمی رود. آنها از قبل، چالشها یا پرسش ها را پیش بینی و جواب های موثر و تاتیر گذار برای آنها آماده می کنند تا شانس بستن قرارداد با مشتری را بیشتر کنند.
18 . آنها همیشه در حال فروش هستند.
فروشندگان موفق، حتی پس از ترک محل کار خود، دست از کار نمی کشند. آنها همیشه در حال یافتن مشتریان بالقوه هستند. (در مهمانی، شبکه های اجتماعی، رستورانها و …)
مطمئناً شما باید به محل و موقعیتی که در آن هستید نیز دقت کنید.آیا شما باید یک سخنرانی پنج دقیقه ای در مورد اهمیت بیمه عمر در مراسم یادبود پسر عموی خود داشته باشید؟ قطعاً نه. اما اگر با دوست جدید خود صحبت می کنید و او می گوید در بازار کار می کند، به او چند نکته مفید راجع به بیمه عمر بگویید و به او بفهمانید که خوشحال تر خواهید شد که دقیق تر راجع به آن صحبت کنید.
هفت قانون فروش موفق
۰۲ آبان ۹۱ - ۱۳:۱۱
یک پیشنهاد فروش، دیدار از پیش تعیین شده ای است که هدف اصلی آن شناساندن محصول و ویژگی های آن به مشتریان بالقوه است، الزامی است نکاتی را هنگام ارائه پیشنهاد فروش مد نظر داشته باشید.
هفت صبح: یک پیشنهاد فروش، دیدار از پیش تعیین شده ای است که هدف اصلی آن شناساندن محصول و ویژگی های آن به مشتریان بالقوه است، الزامی است نکاتی را هنگام ارائه پیشنهاد فروش مد نظر داشته باشید:
- در مورد محصول و خدمات خود به مشتری توضیحات لازم را ارائه کنید.
- برای فهمیدن نیازها و اولویت های مشتری از او سوال بپرسید.
- با نشان دادن اینکه محصولات و خدمات شما نیاز مشتری را برطرف می کند، او را به خرید تشویق کنید.
- حتی اگر موفق به فروش نشوید، همیشه از مخاطب خود بخواهید تا شما را به مشتریان احتمالی دیگری معرفی کند.
- داشتن رابطه قوی با مشتری، فروش آینده شما را تضمین می کند.
اما قبل از ارائه اولین پیشنهاد فروش چه باید کرد؟
قبل از هرگونه اقدام برای ارائه پیشنهاد فروش هر آنچه که لازمه یک ارائه خوب است را تدارک ببینید. مثل بروشورها، فرم های سفارش، نمونه ها و . می شود که باید واضح، خوانا و کاربردی باشند. تمام وسایل بازاریابی شما باید موجب تقویت مزیت رقابتی شما در ذهن مشتری شود. آماده ساختن این وسایل از سه منظر به شما کمک می کند:
۱- فراهم کردن این وسایل سبب سازماندهی افکار شما می شود.
۲- می توانید از آنها برای آموزش سریع کارمندان خود درباره کسب و کارتان استفاده کنید.
۳- در طول یک پیشنهاد فروش بسیار کمک کننده هستند.
هفت خان آماده شدن برای ارائه پیشنهاد فروش:
سعی کنید تا از لحاظ ذهنی آمادگی کامل داشته باشید. محصولات یا خدمات خود و مشتری، هر دو را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید. قیمت، تخفیف، تمام اطلاعات تکنیکی وهرگونه جزئیات باید «نوک زبان» شما باشد زیرا مطمئنا نمی خواهید وقت مشتری خود را با گشتن به دنبال اطلاعات مورد نیاز تلف کنید. در صورت تقاضای مشتری برای اطلاعات بیشتر با میل و علاقه پاسخگو باشید.
۲- سلام و خوشامدگویی
با مهربانی به مشتری خود خوشامد بگویید. سعی کنید صحبت را به سرعت به سوی مسائل تجاری بکشانید. کلمات اولیه مکالمه شما بسیار مهم و تعیین کننده هستند. مکالمه باید دوطرفه باشد. سعی کنید هنگام صحبت به چشمان او نگاه کنید و توجه مشتری را به خود جلب کنید.
۳- معرفی محصولات وخدمات
سعی کنید تا محصولات خود را به گونه ای متمایز جلوه دهید. منافعی را که محصولات شما برای آن مشتری خاص دارد جذاب جلوه دهید. هر جا که لازم است می توانید از دکور، مدل و . استفاده کنید.
۴- به حرف های مشتری با دقت گوش کنید
پس از تعریف و تمجید از محصولات خود، به دقت به واکنش مشتری گوشدهید. بدین طریق است که می توانید باارزش ترین اطلاعات مورد نیاز خود را به دست آورده و از نیاز و خواسته مشتری خود مطلع شوید.
هدف شما در این مرحله و در طول پیشنهاد فروش باید این باشد که مشتری باورکند شما برای رفع مشکل او در حال تلاش هستید و تنها به فکر فروش کالای خود نیستید. این رفتار اعتماد مشتری را جلب کرده ویک رابطه واقعی را به وجود می آورد. تحقیقات انجام شده نشان می دهد که در مذاکرات تجاری موفق، خریدار بسیار بیشتر از فروشنده صحبت می کند.
۵- پاسخگویی به اعتراض ها
هنگامی که به نظرات مشتری خود گوشمی دهید ممکن است اعتراضی از او نسبت به محصولات یا خدمات خود بشنوید. همواره گفته های او را تصدیق کرده و سعی کنید تا در مقابل مسائل مطرح شده، پاسخگو باشید. تظاهر به نشنیدن اعتراضات مشتری بی ثمر خواهد بود. از گوش دادن به آنها نترسید و از واکنش های احساساتی و افراطی بپرهیزید. اعتراضات گاهی تنها سوء تفاهماتی هستند که در صورت توجه دقیق به آنها رفع خواهند شد.
ویلیام سکندرف، کارآفرین مشهور املاک و مستغلات چنین می گوید: «در یک مذاکره فروش، هنگامی که به صحبت های مشتری خود گوش می دهم، متضرر نمی شوم.» برای گفتن حقیقت درباره بخشی از محصولات و خدمات خود که خواسته مشتری را برآورده نمیکند، لحظه ای تردید نکنید. هر بار که شما با صداقت کامل به سوالات مشتری پاسخ می گویید، اعتماد او را بیشتر به سمت خود جلب کرده اید.
در صورتی که مشتری شما بر سر قیمت دچار مشکل باشد، توجه مشتری را به این نکته معطوف کنید که در قیمت پیشنهادی شما خرید محصولات یا خدمات شما هنوز هم ارزشمند است و خرید خوبی است. مزایای محصولات خود را بار دیگر برشمارید. انتخاب مشتری خود را محدود کنید و از او تقاضای تعهد بکنید. البته اگر محصولات شما پاسخگوی نیاز مشتری نباشد، سعی در فروش آن نکنید و بیش از حد نیاز در محل مذاکره نکنید.
قانون میگوید: «اگر مشتری ۳ بار پاسخ منفی دهد، هنوزشانسی برای فروش وجود دارد. هنگامیکه برای چهارمین بار جواب منفی شنیدید، مطمئن شوید که معامله ای در کار نخواهد بود.»
اگر جواب مشتری منفی بود، آن را با احترام بپذیرید. شاید بتوانید در آینده با او وارد معامله شوید. همچنین همواره به خاطر داشته باشید که رسیدی را برای تکمیل یک فروش موفق و ثبت تمام معاملات خود تکمیل کنید.
برای اطلاع از رضایت مشتری، مرتبا با او تماس داشته باشید و آمادگی خود را برای کمک های بیشتر به اطلاع او برسانید. شکایات مشتری را نادیده نگیرید. حفظ اعتماد مشتری پس از معامله مهمترین بخش فروش است زیرا یک کسب وکار موفق بر پایه تکرار فروش قرار دارد. به علاوه، هر بار که شما با مشتری خود صحبت می کنید، رابطه دوستی شما عمیق تر می شود.
بهترین مشتریان احتمالی شما در آینده کسانی هستند که قبلا از شما خرید کرده اند. با فرستادن پیام کوتاه یا سایر روش های ارتباطی آنان را همواره از کم و کیف و آخرین اخبار فروش خود مطلع سازید. مطمئن باشید در صورت خدمات رسانی خوب به یک مشتری و رفع نیاز او، شما را به دیگر مشتریان بالقوه معرفی می کند.
سیستمی راه اندازی کنید که دیگران را به ارجاع مشتریان بالقوه به سوی شما تشویق کند. برای مشتریانی که افراد دیگری را نیز به شما معرفی می کنند تخفیف و برگه جایزه در نظر بگیرید.
پیش بینی نتیجه ارائه پیشنهاد فروش
پیش از اقدام برای تعیین یک پیشنهاد فروش برای فروش، این سوال را از خود بپرسید: آیا این فرد در بازار من فعالیت می کند؟ آیا به محصولات من نیازی دارد؟ آیا استطاعت خرید آن را دارد؟ اگر پاسخ هر کدام از پرسش های مطرح شده منفی باشد، هر مذاکره ای با فرد مورد نظر چیزی جز اتلاف وقت نیست. مطرح کردن این پرسش ها پیش بینی نتایج ارائه پیشنهاد فروش را آسان می کند.
هفت قانون سخت زندگی که باید پذیرفت
بعید است که کسی در قرن ۲۱ زندگی را روندی ایدهآل ببیند و فکر کند که مثلا با تلاش کردن حتما موفق میشود. مشخص است که برای موفق شدن یا حتی رسیدن به اهداف نهچندان بزرگ، تلاش کردن تنها یکی از فاکتورها است که حتی میتوان آن را برونسپاری کرد و به دیگران هم سپرد.
این یکی از قوانین سخت زندگی است. قانونی است که پذیرشش راحت نیست اما برای اینکه بتوان در زندگی بهجایی رسید باید این قانون را پذیرفت و از آن بهره برد. ما در این ادامه ۷ قانون سخت زندگی را مطرح میکنیم.
قوانین سخت زندگی که برای کسب موفقیت باید پذیرفت
۱- زندگی یک رقابت است
وقتی با مادرم پای تلویزیون مینشینم، بیشتر وقتها یکی از برنامههای مستند را باز میکنم. یکی از فیلمهای تکراری در برنامههای مستند حیوانات، جنگودعوای حیوانات با یکدیگر است.
بیشتر این جنگودعواها هم بین پستانداران دیده میشود؛ زیرا آنها بزرگتر هستند، جنگشان راحتتر قابلتشخیص است و چون مخاطبان درگیر سوگیری مفاهیم آشنا هستند و ازاینروی به چیزهای آشنا بیشتر جذب میشوند، بیشتر اینگونه فیلمهای مستند حیاتوحش را میبینند.
با اینکه عموما بیشتر این جنگها بین حیوانات نر برای یافتن جفت روی میدهد، اما دعواهای دیگری هم رخ میدهند. جنگ بین حیوانات مختلف بر سر غذا، قلمرو، محافظت از بچهها و شکار از چیزهایی است که نر و ماده نمیشناسد و همه پستانداران سر آنها با یکدیگر میجنگند و با هم به رقابت میپردازند.
وقتی برای مادرم توضیح میدهم که این جنگها فقط مخصوص حیوانات بزرگ مثل بزهای کوهی و شیرها و گاوهای وحشی نیست و در دنیای حشرات هم وجود دارد، تعجب میکند که چرا مثلا کلونیهای مورچهها نیز با یکدیگر بر سر قلمرو دعوا میکنند و کلی هم کشته میدهند.
اما در نهایت به این فکر میکند و میگوید «گویا این فقط ما انسانها نیستیم که نمیتوانیم یکدیگر را تحمل کنیم و خصلتهای بد داریم. گویا همه حیوانات چنین رفتاری دارند».
تعجب او از اینکه چقدر ما و بقیه حیوانات شبیه هم هستیم، ناشی از این تصور است که ما انسانها خود را بهتر از حیوانات میپنداریم. تصوری که کاملا غلط نیست؛ اما وقتی به جامعه انسانی از بالا نگاه میکنید، دوباره همه این رقابتها را میبینیم. رقابتهایی که حالا نه بهصورت مستقیم بر سر یکتکه غذا یا قلمرو، بلکه بهصورت ضمنی سر چیزهای دیگر رخ میدهند.
مثلا رقابت برای پولدار شدن، رقابت در یک مصاحبه شغلی برای یافتن شغل بهتر، رقابت بین شرکتها برای استخدام بهترین نیروها، رقابت در بازارهای مختلف برای کسب بیشترین سود. همه اینها رقابتهایی هستند که در اصل نسخه مدرن شدهای از همان رقابت حیوانات برای کسب بیشتر غذا، بهترین جفت و قلمرو است. فقط تفاوتش این است که شکل آنها فرق کرده؛ اما از کجا میگوییم که اصل رقابت همان است و شکل آن فرق کرده است؟ از اینجا که همه این جنگها و رقابتها، تلاشی برای افزایش شانس بقا هستند.
هرچند به دلیل هوش انسانی، همه ما تا حدی این اطمینان را داریم که شانس زنده ماندن و تولیدمثل ما زیاد است، اما عمیقتر که نگاه میکنیم میبینیم که این نوع رقابت هنوز هم وجود دارد فقط کمرنگتر شده است.
همه اینها ما را به این میرساند که زندگی یک رقابت است. رقابت برای شغل بهتر، پول بیشتر، موقعیت بهتر و رفاه بیشتر. تعریف موفقیت هم شدیدا وابسته به همین فاکتورهای رقابت است.
اما پذیرش این نکته برای ما شاید سخت باشد؛ زیرا هر چه باشد ما خود را بهتر از بقیه حیوانات میپنداریم؛ اما واقعیت این است که زندگی یک رقابت است. هرچقدر هم که زودتر این مسئله را بپذیریم، زودتر میتوانیم مسیر موفقیت را بپیماییم. برای این کار هم باید قواعد رقابت را یاد بگیریم و البته سعی کنیم منصفانه رقابت کنیم.
۲- پاداش با ارزش کار هماهنگ نیست
زمانی که من برای تحصیل در دانشگاه، فیزیک را انتخاب کردم خیلی ایدهآلگرایانه میاندیشیدم و فکر میکردم که اگر من هم بتوانم مرزهای علم را کمی جابهجا کنم یا اینکه تاثیر چشمگیری در این دنیا بگذارم، دیگر وضعیتم خوب خواهد بود؛ یعنی درآمدی خوبی خواهم داشت. زندگیام را خواهم ساخت و خیلی چیزهای دیگر.
احتمالا کسی که امروز در دانشگاه سرطانشناسی میخواند هم ایدهاش این است که اگر بتواند درمانی برای یک یا چند سرطان مهم که آدمهایی بسیاری را درگیر کرده بیابد، دیگر زندگیاش ساخته میشود.
مشخصا هر دو اینها کارهای بسیار ارزشمندی هستند. کسی که واکسن سرخک را ساخته، کار ارزشمندی انجام داده است و در طول این چند ده سال جان میلیونها انسان را نجات داده است.
اما همه اینها وقتی با این واقعیت مواجه میشوند که یک سلبریتی اینستاگرامی که نه محتوای ارزشمندی تولید میکند نه بودونبودش چندان تاثیری بر آدمها دارد، بیشتر از همه اینها پول درمیآورد، کمی به ما برمیخورد؛ زیرا همیشه فکر میکردیم که پاداش دریافتی بابت کاری که میکنیم با ارزش آن تناسب دارد؛ اما ندارد.
مهم نیست شما نوبل فیزیک دارید یا پزشکی. درآمد شما خیلی ربطی به اهمیت و ارزش کار شما ندارد. درآمد شما مستقیما با تعداد کسانی که محصول شما را میبینند و استفاده میکنند، تعیین میشود. به همین دلیل هم درآمد یک سلبریتی اینستاگرامی احتمالا از درآمد کسی که جایزه نوبل گرفته بیشتر باشد.
این قاعده سختی است که شاید بتوانیم آن را محصول دنیای سرمایهداری بدانیم؛ اما درهرصورت وجود دارد. شاید هم به همین دلیل است که ما نیازمند نسخه جدید سرمایهداری هستیم.
۳- برندهها افرادی چند مهارتی هستند
نمیدانم تا الان سابقهای داشتهاید که مثلا برای تعمیرات خانه مجبور شوید بیل و کلنگ دست بگیرید و کنار بنّا و لولهکش باشید و کار کنید یا نه؛ اما اگر چنین تجربهای داشتهاید، بعید نیست که از همه این افراد یک جمله مشترک شنیده باشید. اینکه «اوستا باید همه کارها را بلد باشد».
منظور آنها از این حرف البته این نیست که مثلا بنّا باید لولهکشی بلد باشد. البته اگر هم بلد باشد خیلی بهتر میشود. منظور آنها این است که کسی که مثلا بنّایی، سیمکشی، لولهکشی و یا جوشکاری میکند، باید از کارهای بقیه هم سر دربیاورد.
برای مثال یک بنّا شاید ابزار لولهکشی و سیمکشی نداشته یا لااقل هیچوقت این کارها را انجام نداده، اما باید از کار آنها سر دربیاورد؛ زیرا در این حالت است که میتواند کارش را به نحوی انجام دهد که در آن، هم لولهکشی درست و مناسب و راحت باشد و هم سیمکشی. در این حالت است که او میتواند ساختمان را طوری بچیند که اگر چند سال بعد لولهای ترکید، برای تعمیر آن لازم نباشد بخش زیاد از خانه تخریب شود.
زندگی اینگونه نیست که مثلا شما یک مهارت را یاد بگیرید و انتظار داشته باشید فقط با آن یک مهارت به حد قابل قبولی موفقیت مالی و اجتماعی برسید. این یک حالت ایدهآل هفت قانون فروش موفق است. جدای اینکه داشتن مهارتهایی مثل خوب حرف زدن، ارائه دادن و بازاریابی برای فروش آنچه میسازید ضروری است، داشتن مهارتهای فرعی هم که بهظاهر ربطی به هم ندارند، لازم است.
زندگی فرآیند دائمی یادگیری و کسب مهارتهای جدید است. زمانی که بتوانید این مهارتها را با هم ترکیب کنید، احتمالا بتوانید یکی از گامهای موفق بودن را بردارید. افراد موفق کسانی هستند که نه یک مهارت بلکه یک دسته از مهارتها را در سطوح گوناگون دارند.
۴- زندگی یک بازی است
زندگی یک بازی یا مسابقه است. در این بازی هم همه برنده نمیشوند. این یک واقعیت تلخ است. زندگی در خیلی از موارد یک بازی با جمع صفر است؛ یعنی برنده شدن یک طرف به معنی باختن طرف دیگر است. سود فراوان یک نفر مساوی سود کم بسیاری دیگر است.
کل تلاش همه آدمها این است که بیشتر در این بازی باقی بمانند. این هم همان تلاش برای بقا است که در ابتدا گفتیم. همه تلاش میکنند تا جای ممکن بیشتر در این بازی بمانند. نمیدانم دلیلش چیست اما غریزه همه موجودات زنده برای نمردن و هر چه بیشتر ماندن در بازی است.
در این میان تصمیمها و استراتژیهای شما هستند که تعیین میکنند چقدر میتوانید در بازی باقی بمانید.
اما نکته تلختر ماجرا این است که پیدا کردن استراتژی درست خود یک مسئله است.
ما در مسیر زندگی ممکن است استراتژیها و مسیرهای مختلفی را انتخاب کنیم اما بعد از مدتی متوجه شویم که اشتباه کردهایم. در این میان ممکن است زمانی که متوجه شویم که مسیر و استراتژی درست چیست که بخش زیادی از عمرمان را سپری کردهایم.
در نتیجه تنها چیزی که در این میان اهمیت پیدا میکند این است بدانیم که در این بازی هرلحظهای که فهمیدیم اشتباه کردهایم، اشتباه خود را بپذیریم و مسیر را عوض کنیم یا حتی که از راهی که آمدهایم بازگردیم.
۵- در بیرون شادی و خوشبختی وجود ندارد
احساس شادی و خوشبختی تکتک ما نه از انسانهای دیگر، نه از گجتها و نه از داراییهایمان میآید. خوشبختی و شادی از درون ما نشئت میگیرند.
اگر ته ذهنتان این باشد که قرار است شادی و خوشبختی را بهواسطه حضور دیگران (از همسر و فرزند بگیر تا دوستان) دریافت کنید، بدانید که یک جای کار میلنگد؛ زیرا خوشبختی کاملا بستگی به گرایشها و درونیات شما دارد نه چیزهای بیرون از شما. ازاینروی شما باید مسئولیت خوشبختی خود را به عهده بگیرید و از دیگران توقعی برای خوشبخت و شاد کردن خود را نداشته باشید.
کل وسایل، ابزارها و گجتها چیزهایی هستند که رسیدن به خوشبختی را آسانتر و سریعتر میکنند. آنها خوشبختی نمیآورند بلکه فقط وسیله هستند.
۶- زندگی یک معمای درهمپیچیده است
قضیه فقط این نیست که زندگی پر از رقابت است و پاداش کارها بر پایه ارزش آنها به افراد تعلق نمیگیرد، مشکل اینجاست که همین مسیر هم مشخص و سر راست نیست؛ یعنی اینگونه نیست که مسیر مستقیمی وجود داشته باشد و آدمها برای رسیدن به هدفهای مشخصی در این مسیرها با یکدیگر به رقابت بپردازند و از بازی بیرون نیفتند و سعی کنند به آن هفت قانون فروش موفق نقطه نهایی برسند.
نه. زندگی بیشتر یک معمای تو در هم است. مشخص نیست لزوما مسیری که میروید بهجایی برسد؛ اما مزیت مهمش این است که به دلیل این ناشناخته بودن، در هر گوشهای از آن میتوان فرصتی برای چیزی یافت. ممکن است که مسیری که امروز میرویم و چیزهای ظاهرا بهدردنخوری در آن مییابیم، در بخش بعدی مسیر بسیار کمک کند. شاید هم همین مسیر بیراهه خود به موفقیت دیگری برسد.
خلاصه اینکه در این مسیر معمایی درهمتنیده، باید دائم در حرکت بود. اگر فکر میکنیم مسیری را اشتباه پیمودیم بازگردیم و مسیر بهتری بیابیم. کل چیزی که اهمیت دارد، خود حرکت کردن است. ایستادن اشتباه بزرگی است.
۷- برنده همهچیز را میبرد
در این دنیا برندهها صاحب همهچیز هستند و حتی مردمان انگلیسیزبان برای آن ضربالمثل (Winner takes it all) هم دارند.
اینگونه نیست که فکر کنیم وقتی یک نفر برنده میشود، حالا یک جای خالی در رقابت ایجاد شده است و در نهایت جایی برای ما باز خواهد شد. نه. برنده همهچیز را میبرد. حتی اگر نخواهد هم همهچیزهای خوب به سراغ او میروند؛ زیرا برنده شدن شما را در موقعیتی قرار میدهد که شانس و احتمال موفقیت شما بیشتر میشود و در نتیجه موقعیتهایی بسیار خوبی پیش میآید که وقتی بیپول بودید، بههیچوجه نمیتوانستید چنین موقعیتهای را تجربه کنید.
۷ عنصر اصلی که باید در استراتژی بازاریابی به آنها توجه کنید
ٖدر حال نوشتن استراتژی بازاریابی هستید؟ این ۷ عنصر اصلی را بشناسید
این مطلب دارای نسخه صوتی میباشد. کاربران ویژه به لینک نسخه صوتی دسترسی خواهند داشت. هماکنون عضو شوید.
عناصر زیادی در استراتژی وجود دارند که هریک دارای ماهیتی پویا هستند. بطور طبیعی، هنگامی که یک عنصر تغییر میکند، سایرین نیز تغییر خواهند کرد. هریک از ۷ عنصر کلیدی استراتژی بازاریابی، متغیرهای وابسته خود را دارند که آن عنصر را تعریف میکنند.
بنابراین، یک مشتری بعنوان یک عنصر تنها یک مشتری نیست، بلکه شامل متغیرهای مختلفی همچون خدمات مشتری در شرکت، انتظارات مشتری، تعریف ارزش از دید او و بسیاری از چنین متغیرهایی میباشد. بنابراین اگر ۷ عنصر کلیدی مختلف در استراتژی بازاریابی وجود دارد، در واقع طیف زیادی از متغیرها در این ۷ عنصر دیده شدهاند. برای همین است که تصمیمات استراتژیک همیشه دشوار هستند و به باتجربهترین افراد در سازمان سپرده میشوند.
عناصر کلیدی استراتژی بازاریابی به دو بخش کلی تقسیم میشوند: محیط داخلی و محیط خارجی.
محیط داخلی (محیطی که شرکت میتواند کنترل کند) شامل مشتریان، شرکت و رقبا است. اینها نهادهایی هستند که شرکت میتواند کنترل کند و یا حداقل تحت نفوذ خود قرار دهد. و از این رو این سه نهاد تشکیلدهنده یک مثلث هستند که هرکدام دیگری را تحت تاثیر قرار میدهد.
محیط خارجی (محیطی که شرکت نمیتواند کنترل کند) شامل عواملی است که به طور مختصر به آن PEST میگویند. این محیط بر تصمیمگیری محیط داخلی تاثیرگذار است. با این حال، هر نهاد از محیط داخلی نمیتواند محیط خارجی را تحت تاثیر قرار دهد.
گرچه مشتریان بیشترین قدرت را دارند، فناوری، جنبههای سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی میتوانند موجب تغییر شوند. از این رو، برای گذر از محیط خارجی، محیط داخلی باید بسیارسریع تنظیم گردد و یا تطبیق داده شود. البته این به رویکرد استراتژیک شرکت نیز بستگی دارد.
استراتژی بازاریابی یکی از بخشهایی است که در تحلیل کسب و کار مورد بررسی قرار میگیرد.
۷ عنصر کلیدی در استراتژی بازاریابی
۱- مشتریان: دلیل اینکه چرا بازاریابی درحال تکامل است و ما نیاز به استراتژیهای زیادی در این زمینه داریم، مشتری است. من یک مشتری هستم. عادتها و تصمیمات خرید من نسبت به شما کاملا متفاوت میباشد. هر استراتژی، مشتریان را بعنوان نقطه شروع در نظر میگیرد و سپس به سمت جلو حرکت میکند. از این رو، استراتژیها بطورکلی با بخشبندی، هدف گیری و موقعیتیابی و حرکت به جلو سر و کار دارند.
۲- شرکت: مقصود از شرکت، نقاط قوت و ضعف درونی شرکت است. تجزیه و تحلیل SWOT یک ابزار تجزیه و تحلیل قوی میباشد که تعیین میکند شرکت قادر به انجام چه کارهایی است و چه کارهایی را نمیتواند انجام دهد. برای طراحی یک استراتژی، شرکت باید تجزیه و تحلیل داخلی را انجام دهد و تصمیمات درستی اتخاذ کند.
۳- رقابت: رقابت هم بر مشتریان و هم بر شرکت تاثیر میگذارد. فعالیتهای تبلیغاتی و بازاریابی همواره بدلیل ترس از افزایش رقابت صورت میگیرند.
۴- محیط سیاسی: بسیاری از عوامل بر محیط سیاسی یک کشور تاثیر میگذارند. سطح کنترل بر سیاستها، ساختار سیاسی و همچنین عوامل مختلف دیگر به ساخت محیط سیاسی و حقوقی یک کشور کمک میکنند.
۵- محیط تکنولوژیک: بسیاری از خوانندگان، این مقاله را بر روی یک گوشی هوشمند میخوانند. آیا یک دهه پیش، چنین چیزی ممکن بود؟ برای همه آن شرکتهایی که یک دهه پیش موفق بودند چه اتفاقی افتاد؟ نوکیا کجاست؟ محیط تکنولوژیکی بسیارسریع تغییر میکند و شرکتهایی که سازگار نیستند شکست میخورند. از این رو، تکنولوژی یک عنصر برجسته از استراتژی بازاریابی است.
۶- محیط اجتماعی: مک دونالد در هر کشور جدید که به آن وارد میشود منوی خود را تغییر میدهد. این به دلیل محیط اجتماعی است. کشورهایی همچون ایالات متحده و انگلستان، دوستدار گوشت هستند درحالیکه در مکانهایی همچون هند، گوشت عمدتا ممنوع است و مردم به رستورانها و هتلهایی که خوراک گوشت ارائه میدهند نمیروند. بنابراین محیط اجتماعی در مکانهای مختلف متفاوت است. براساس محیط اجتماعی، استراتژی نیز متفاوت خواهد بود.
۷- محیط اقتصادی: اگر بخواهید محصول بهتری را روانه بازار کنید، محیط اقتصادی کشور بسیار مهم است. بسیاری از برندها هنوز تنها در کشورهای توسعهیافته موجودند، و حتی در کشورهای درحال توسعه موجود نیستند. این بدلیل GDP (تولید ناخالص داخلی) پایین کشورهای درحال توسعه است، که زمینه لازم برای ورود یک برند برتر را فراهم نمیکنند. از این رو، هنگام طراحی یک استراتژی، باید ورود به بازار اقتصادی مناسبی را هدفگذاری کنید.
به طور کلی، در چارچوب استراتژی، ۷ عنصر بالا برای طراحی استراتژی بازاریابی مناسب ضروری هستند.
چنانچه به این حوزه علاقهمند هستید پیشنهاد میکنیم صفحه دوره تحلیل کسب و کار BABOK را ببینید.
آمیخته بازاریابی (7P) - بخش اول
آمیخته بازاریابی یا آمیزه بازاریابی با اصطلاح انگلیسی Marketing Mix در واقع یک مدل بازاریابی است که به شما کمک می کند تا کسب و کارتان را بهتر بشناسید، آن را بهتر مدیریت کنید تا سود بیشتری به دست آورید.
موفقیت در تجارت چندان هم دشوار نیست. کافی است بدانید چه محصول و خدماتی را در چه زمانی و در چه مکانی و با چه قیمتی عرضه نمایید. اگر مایل هستید بدانید که این فرمول آسان چگونه در یک تجارت موفق عمل می کند با ما همراه باشید تا نگاهی داشته باشیم به موضوع آمیخته بازاریابی (Marketing Mix) و به صورت ویژه تر مدل 7 پی ( 7 P) را با هم بررسی کنیم.
در این مقاله سعی می کنیم تا مروری داشته باشیم به مجموعه پارامترهای 7 P که آشنایی با آنها می تواند برای متقاضیان ثبت شرکت در آلمان به منظور درک عمیق تر از نیاز مشتریان و نهایتاً فروش بیشتر محصول و خدمات موثر باشد.
آمیخته بازاریابی (Marketing Mix) چیست؟
اصطلاح Marketing Mix اولین بار توسط Neil Borden در سال 1949 به کار برده شد. Mc Carthy در سال 1960 چهار پارامتر اساسی در ساخت بازاریابی میکس را با عناوین محصول، قیمت، تبلیغات و مکان مطرح نمود. به گفته مک کارتی بازاریابان به هنگام نوشتن یک برنامه بازاریابی و تدوین استراتژی بازاریابی از این متغیرها استفاده می کنند. در سال 1981، Bernard Booms و Mary Bitner متغیرهای دیگری را با عنوان نیروی انسانی، پروسه و شواهد فیزیکی به آن اضافه نمودند و مدل 7P شکل گرفت.
هر چند موضوع اصلی وب سایت ما ثبت شرکت در آلمان است اما بر خود لازم دانستیم تا همه جوانب تجارت و بازاریابی را به صورت پایه ای برای شما عزیزان مورد بررسی قرار دهیم. در مقاله زیر نیز می توانید اطلاعاتی درباره تاریخ تجارت به دست آورید.
مدل 7 P در آمیخته بازاریابی
مدل 7 P مجموعه ای از تاکتیک های بازاریابی است که می توان از ترکیب آنها برای جلب رضایت مشتریان در بازار هدف استفاده کرد. این هفت پارامتر عبارتند از محصول (Product)، قیمت (Price)، تبلیغات (Promotion)، مکان توزیع (Place)، نیروی انسانی (People)، شواهد عینی (Physical Evidence) و فرایند (Process).
کنترل این تاکتیک ها و چگونگی استفاده از آنها متناسب با نوع بازاری که در آن فعالیت می کنید، متفاوت است. آنچه مهم است چگونگی ترکیب این تاکتیک ها است که به شما کمک خواهد کرد تا به درستی پاسخگوی نیاز مشتریان خود باشید.
اساسا شناخت بازار هدف یکی از مهم ترین اصول موفقیت در مشاغل گوناگون است. عدم شناخت بازار هدف نوعی خودکشی کارآفرینی است و نتیجه ای به جز شکست در پی نخواهد داشت. از سوی دیگر اگر درک عمیقی از بازار هدف داشته باشید جریانی از موفقیت و سودآوری را به سوی خود جلب خواهید نمود. اجازه بدهید تا این هفت متغیر مدل 7 P را به صورت خلاصه مرور کنیم:
محصول (Product) در مدل 7 P
محصول کالایی است که برای تأمین نیازهای گروه خاصی از افراد ساخته شده است. این محصول می تواند نامحسوس یا ملموس باشد زیرا می تواند در قالب خدمات یا کالا عرضه شود. شما باید از داشتن کالای مناسب و مورد نیاز بازار خود اطمینان حاصل کنید؛ بنابراین در طی مراحل تولید یک محصول، بازاریاب باید تحقیقات گسترده ای در مورد چرخه عمر کالایی که ایجاد می کند، انجام دهد. یک محصول دارای چرخه عمر خاصی است که شامل مرحله رشد، مرحله بلوغ و مرحله کاهش فروش می باشد.
بازاریابان باید همواره از خودشان این سؤالات را بپرسند:
"چه کاری می توانم انجام دهم تا محصول بهتری نسبت به رقبای خود به مردم ارائه دهم؟ مشتری از خدمات یا محصول ما چه چیزی می خواهد؟ مشتری چگونه از آن استفاده خواهد کرد؟ محصول ما باید چه ویژگی هایی برای پاسخگویی به نیاز مشتری داشته باشد؟ آیا محصول ما از محصولات رقبا متفاوت است؟ آیا ممکن است برخی از ویژگی های محصول ما مورد نیاز مشتری نباشد؟ محصول ما چگونه به نظر می رسد؟ آیا از نام، اندازه، رنگ و بسته بندی مناسبی استفاده شده است؟" و ده ها سوال دیگر که پاسخ به آنها می تواند در ارتقا کیفیت محصولات تولید شده موثر باشد.
نمایندگی فروش و توزیع کننده کالا یکی از اهداف شما پس از ثبت شرکت در آلمان می تواند باشد. مقاله زیر را در این باره مطالعه کنید.
ما در این مقاله که قسمت اول آمیخته بازاریابی است به بررسی 3 متغیر محصول (Product)، قیمت (Price)، تبلیغات (Promotion) می پردازیم.
قیمت (Price) در مدل 7 P
قیمت محصول اساساً مبلغی است که مشتری برای لذت بردن از آن پرداخت می کند. قیمت یکی از مؤلفه های مهم در آمیخته بازاریابی است زیرا سود و بقای شرکت شما را تعیین می کند. تنظیم قیمت محصول تأثیر زیادی در کل استراتژی بازاریابی و همچنین تأثیر بسیار زیادی بر میزان فروش و تقاضای محصول دارد. مشتری ها در بازار هدف بعید است که مایل به پرداخت قیمت بالایی در قبال دریافت محصول و خدمات از شرکت های نوپایی باشند که تازه وارد بازار شده اند و هنوز نامی برای خود ایجاد نکرده اند. اگرچه ممکن است در آینده مایل به پرداخت پول بیشتری باشند ولی برای یک تجارت تازه متولد شده این موضوع به آسانی اتفاق نخواهد افتاد.
همیشه به یاد داشته باشید که قیمت پایین معمولاً به معنای کالای زیرین در نگاه مصرف کنندگان است زیرا کالای شما را با یک رقیب مقایسه می کنند؛ در نتیجه، قیمت بسیار بالا باعث می شود که هزینه ها از مزایای مشتریان بالاتر برود و از این رو، ارزش پول مشتری نسبت به محصول شما ارزشمندتر خواهد شد و در نهایت حاضر به پرداخت نخواهند شد.
همیشه در هنگام تعیین قیمت محصول این سوالات را از خود بپرسید: تولید این محصول چقدر برای شما هزینه داشته است؟ ارزش محصول درک شده مشتریان چیست؟ آیا ممکن است با کاهش جزئی قیمت سهم بیشتری از بازار را بدست آورید؟ آیا قیمت فعلی محصول می تواند در رقابت با محصولات مشابه در بازار باشد؟
شما برای شروع هر کسب و کاری نیاز دارید تا بیزینس پلنی را برای آن طراحی و ترسیم کنید. در مقاله زیر بیشتر درباره بیزینس پلن به ویژه با محوریت ثبت شرکت در آلمان برای شما صحبت می کنیم.
تبلیغات (Promotion) در مدل 7 P
تبلیغات شامل کلیه راه هایی است که شما برای معرفی محصولات و یا خدمات و نحوه خرید و فروش آن به مشتریان از آنها استفاده می کنید. این روش های ارتباطی شامل تبلیغات تلویزیونی، تبلیغات رادیویی، رسانه های چاپی، تبلیغات اینترنتی و غیره است. به نظر می رسد تبلیغات در دوران معاصر از آفلاین به دنیای آنلاین تغییر کرده است.
شرکت های بزرگ و کوچک در هر صنعت به طور مداوم فروش محصولات و خدمات خود را با روش های مختلف تبلیغ آزمایش می کنند و در اینجا این قانون وجود دارد که هر روش بازاریابی و فروش که شما امروز استفاده می کنید، دیر یا زود متوقف خواهد شد و شما به رویکردهای جدید فروش، بازاریابی و تبلیغات با استفاده از استراتژی های جدید نیاز خواهید داشت. تغییرات کوچک در نحوه تبلیغ می تواند منجر به تغییرات چشمگیری در میزان فروش شود و در این بین تبلیغات در شبکه های اجتماعی می تواند به عنوان ابزاری در موضوع بازاریابی ویروسی یا سینه به سینه بیزینس شما را بر سر زبانها بیندازد.
در ایجاد یک استراتژی مؤثر در تبلیغ محصول و خدمات خود، باید به سؤالات زیر پاسخ دهید:
"چگونه می توانید پیام های بازاریابی را برای هفت قانون فروش موفق خریداران بالقوه خود ارسال کنید؟ بهترین زمان برای تبلیغ محصول چه زمانی است؟ آیا از طریق تبلیغات تلویزیونی به مخاطبان و خریداران بالقوه خود خواهید رسید؟ آیا بهتر است از رسانه های اجتماعی در تبلیغ محصول استفاده کنید؟ استراتژی تبلیغاتی رقبای شما چیست؟"
در بخش دوم از این مقاله به بررسی 4 پارامتر دیگر در موضوع 7 P خواهیم پرداخت. بخش دوم مقاله آمیخته بازاریابی ( 7 P) را در زیر بخوانید.